محل تبلیغات شما
زمان جنگ کارش مکانیکی بود. در ضمن ناشنوا هم بــود. پسر عموش غلامرضـا که شهــید شد … عبدالمطلــب سر قبــرش نشست، بعد با زبـون کــرولالی خودش، با ما حــرف می زد. ما هم می گفتیم: چی می گی بابــا؟! محلـش نذاشتیــم، هرچی سر و صــدا کرد هیـچ کس محلش نذاشت. دید ما نمی فهمیــم، بغل قبر شهید با انگــشت، یه دونه قبــر کشید … روش نـوشت: شهید عبدالمطلــب اکبری، بعد به ما نــگاه کـرد، خندید، ما هم خــندیدیـم. گفتیم شوخیـش گرفتــه، دید همه ما داریم می خنــدیم، طفلک هیچ

«نسیم»ی جانفزا می آید ...!

ناشنوایی که از همه شنواتر بود!

سه برادر که وجودشان لبریز از غیرت و مردانگی بود!

هم ,شهید ,عبدالمطلــب ,سر ,گفتیم ,دید ,ما هم ,… روش ,کشید … ,قبــر کشید ,روش نـوشت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها